سرویس تاریخ «انتخاب» / سفرنامه اسکات وارینگ در ایران:کتاب سفرنامه اسکات وارینگ به ترجمه دکتر ابوالقاسم سری و به همت ارنست بئیر مقدمه نویسی و ویراستاری و با ترجمه آن مقدمه به خامه دکتر غلامرضا ورهرام در ایران چاپ شده است. این کتاب توسط نشر اساطیر منتشر شده است.
«انتخاب» بخشهایی از این سفرنامه را به صورت روزانه منتشر میکند. با ما در خوانش این سفرنامه هیجان انگیز همراه باشید.
فصل پنجم
گزارشی درباره یکی از بازماندگان نادرشاه - پاکندهها در کوه - چشم انداز کوه در آتش - دره زیبای دشت ارژن - دوست دزد زده - راهداران - راه ناهموار نزدیک شیراز
قسمت سوم-
رسیدن به شیراز
امروز ۱۳ ژوئن از رفتن بازایستادیم مرا به مردی سخت شگفت انگیز از خاندان نادرشاه که در سرزمین خوزستان بی وابستگی فرمانروایی داشته شناساندند. او کمابیش همه فراز و نشیبها و دگرگونیهایی را که بر سر آدمی میرود آزموده و در این زمان با نان پاره ماهانه بیست پیاستر میرآخور مهدی قلی خان است. تیره بختی اش رهآورد سست پیمانی یکی از دوستانش بوده که با سپاهی به پایمردی او آمده، ولی در دل شب بر او تاخته و یگانه پسرش را سر بریده است. دوبار در زمانهای گوناگون، یک بار دو، سپس سه سال در دل چاهی زندانی و هر بار رهایی یا گریز خود را در گرو آشوبهای خراسان میداند. کوششهایی از برای بازپس گیری فرمانروایی کشورش نموده؛ چندی پیش بازرگانان بوشهری را برانگیخته تا بیست هزار پیاستر به او وام دهند تا پس از برآمدن به تخت پادشاهی ده برابر بیشتر به آنان بازپس دهد. از بیپروایی اش در گفتار بیش از همه در شگفت شدم. چه هیچ یک از فرمانروایان از نیش زبانش برکنار نبودند. بسیار کسان از نزدیکانش بی گمان سخنانش را بازگو میکردند و به گوش دیگران میرسید. از رفتن او شاد شدم گویا سخت بی سوادست برادرش سوادی نداشت نیک روشن بود که آن هر دو بیشتر به درد مهتری اسبان میخورند تا فرمانروایی بر سرزمینی پر از مردم، اما در خاور زمین فرمانروایی دانش نمیخواهد.
امروز در دشتی پر از گیاهان سبز چادر زدیم که دویست اسب از شاهزاده فرمانروای شیراز در آن میچرید. آبی، روان گیاه زار سرشار از سرسبزی را به دو بخش ساخته هیچ کس جز آن که در بوته زارهای برهوت و دل تنگ کننده بسیار رفته و چشمانش از دیدار یکنواختیهای بسیار خسته شده باشد نمیتواند آن بهره دلپذیر را که از دیدن آن دشت بیکران سرشار از تری و تازگی و سرسبزی بسیار دست میدهد دریابد؛ ستیغ کوهها، را درختان بادام و تاک پوشانده بود. چون به کوههای گذرگاه خود واپس نگریستم دانستم که اینها مایه شادی شدهاند.
-وصف دشت ارژن
دشت ارژن شهری نیک فراخ با بارویی استوار برگرداگرد یکی از دلگشاترین شهرهای ایران است. غار بزرگ نزدیک شهر پناهگاه مردم در زمانهای آشوب کمابیش دست نیافتنی و پناهگاهی شگرف است. شب هنگام بیست تکه پارچه چیت از دوستم، دزدیدند بامدادان گیج و منگ بود دانسته شد که برای گریز از پرداخت گمرکی آنها را در زیر زین و برگ اسب پنهان ساخته بوده است. در نمودن بی گناهی خود میگفت گمرکی آنها به یک پیاستر هم نمیرسید! چون گفتم کمی گمرکی برگناه تو میافزاید پاسخ داد پرداخت گمرکی در کیش ما روا نیست کنجکاو شدم که درباره درستی این سخن پژوهش کنم و، چون دریافتم که درست است، نتوانستم شگفت زدگی خود را پنهان دارم هر چند در ایران دزد فراوانست پیش بینیهای بسیار برای جلوگیری از دزد شده است راهداران یا نگهبانانی در راهها برگماشته اند که کارشان گرفتن گمرکی اندک از هر قاطر بار کالای بازرگانی است. فرمانروای هر جا پاسخگوی دزدیهایی است که در قلمرو فرمانروایی اش میشود. به گمان من هر فرمانروا ناچارست زیان رسیده به هر بازرگان را جبران کند.
درجه گرماسنج ۹۵ است. شانزدهم قاطرچی ما دو قاطر گم کرد که رفتن ما را اندکی دیر کرد. به هر حال، ساعت ۱۹ از جایگاه خود روانه شده ساعت سه بامداد به کاروانسرایی شدیم که به فرمان یکی از پسران وزیر درگذشته ساخته شده بود سه فرسنگ راه رفته بودیم. این کاروانسرا که برای رهگذران جایی فراخ داشت به دلخواه سازنده به پایان نرسید؛ او و پدر و همۀ خاندانش پیش از به پایان رسیدن ساختمان آماج بدگمانی شاه شدند. در چهار اتاق بزرگتر این کاروانسرا بخاری هست؛ و در پشت آنها اصطبلهایی است که گنجایش نزدیک هزار قاطر را دارد راه ما از ته کوهی در میانه جنگلی میگذشت میگفتند این جنگل پر از شیرست شیری ندیدیم. درجه گرماسنج ۸۲ است. در زمان فرو شدن خورشید از جایگاه خود روانه شده ساعت سه بامداد به باغی به نام باغ چراغ رسیدیم؛ هفت فرسنگ راه رفته بودیم؛ این راه به پایتخت پیشین ایران بسیار نزدیک و کمابیش مانند همان راههای کوهستانی پیشین سخت ناهموار بود و از پایین کوهها به سوی خاور میرفت. با اینکه میخواستم مهمان پسر شیخ ناصر شده در خانهای که آماده ساخته بود بمانم، ناچار تا روز دیگر در چادر ماندم.