علی اکبر جعفری ندوشن، عضوهیات علمی دانشگاه یزد: یکی از پربسامدترین کلیدواژهها در شعارهای رئیس دولت چهاردهم واژه «عدالت» بود که میتواند در ادبیات سیاسی و اقتصادی به دولت رفاه بیانجامد. دولت رفاه را هم شاید بتوان جذابترین دولت و دولتی با حداکثر خصلتهای انسان دوستانه دانست. اهمیت دولت رفاه برای ما بدین جهت است که دولت در ایران به دلایل متعدد، دولتی ماهیتاً رفاهی یا دولتی با گرایشهای قوی رفاهی است. فارغ از دلایل شکل گیری دولت با کارکردهای متعدد رفاهی در ایران، آنچه میتواند اهمیت موضوع دولت رفاهی را برای ما حیاتیتر کند، نیازهای روبه افزایش نسل جدید و سنت سیاستگذاریهای رفاهی نادرست در دوران گذشته است. ترکیب بحران انتظارات و سنت سیاستگذاری رفاهی نادرست، بسترهای کاهش مشروعیت و در نتیجه، بحرانهای سیاسی آتی را فراهم میآورند تجربیات جهانی درحوزه سیاستگذاری و استفاده از این تجربیات در اصلاح سیاستگذاری اجتماعی، آغاز مسیر بهبود سیاستگذاری اجتماعی در ایران است.
در جریان تحول جوامع و گذار به دوران مدرن که در آن، انسانِ جدا شده از حمایت- محدودیت خانواده، اسیر نظم بازار محور شده، برخی دولتها کارکرد رهایی شهروندان از بلایای زیستن در دوران مدرن و کاهش آسیبهای نظام بازار را برعهده گرفته اند. در مورد اینکه دولت رفاه باید کدامین بلایای زیستن در دوران مدرن را برطرف کند اختلاف نظر وجود دارد. با این حال، دولت مدرن را میتوان دولتی دانست که به گفته میردال، تضعیف کننده چرخه معیوب «علیت انباشتی» است. این چرخه معیوب، حاصل درهم آمیختن چندین نیروی فقرزا است: سوء تغذیه که خود نتیجه طرد اجتماعی و کاهش امکانات آموزشی است و این موارد که بیکاری، کاهش بهره روی و کاهش نفوذ سیاسی را تشدید میکنند و اینها که به نوبه خود دوباره به افزایش سوء تغذیه و طردشدگی بیشتر اجتماعی منجر میشوند.
با اینکه در دهه ۱۹۲۰ اصطلاح دولت رفاه برای اولین بار در آلمان برای اشاره به دولتِ حمایت کننده از پروژههای سازندگی استفاده شد و پس از آن در میانه دهه ۱۹۴۰ در بریتانیا برای اشاره به دولتی به همان کارویژههای دولت آلمان پس از جنگ جهانی اول به کار رفت، اما دولت رفاه به شکلی که در حال حاضر فهمیده میشود، دولتی است که بیش از آنکه دارای کارویژه سازندگی و عمرانی باشد، دارای کارویژههای اجتماعی است. این تلقی از دولت رفاه، برخواسته از تجربیات کشورهای غربی- اروپایی در نیمه دوم قرن بیستم است علیرغم اینکه دولتها در مناطق بسیاری مانند امریکای لاتین، امریکای شمالی، اروپای شرقی و آسیای شرقی، دولتهایی با کارویژههای دولت رفاه هستند، اما مهمترین آموزههای دولت رفاه برخواسته از تجربیات کشورهای شمال و غرب اروپا است. بر مبنای تجربه این دسته از کشورها، دولت رفاه دولتی است که بر بنیان ایدههای جان مینارد کینز، اقتصاد کشور را مدیریت کرده و بیش از نیمی از هزینههای آن به سیاستهای اجتماعی اختصاص داده است.
از این رو، در اولویت قرار دادن سیاستهای اجتماعی مهمترین تفاوت دولت رفاه با سایر دولتها است. سیاستهای اجتماعی دولت رفاه، سیاستهایی عدالت محور هستند که در چارچوب یک نظام سیاسی متکی به حاکمیت قانون، نه تنها آزادیهای شخصی و اقتصادی را تضمین میکند بلکه با اقدامات قانونی و مالی و...، تنشها و شکافهای اجتماعی را نیز کاهش میدهد. بنابراین، عدالت گستری و کاهش شکافهای اجتماعی، مهمترین محور سیاستهای اجتماعی در دولت رفاه است.
اگرچه یک درک عمومیِ به نسبت مشترکی از مفهوم رفاه وجود دارد، اما از یک نظر میتوان گفت که رفاه، مفهومی نسبتاً فرهنگی است. اگر در برخی از فرهنگها، رفاه به پرداختهای نقدی تقلیل داده میشود، در برخی دیگر از فرهنگها، رفاه به معنای بهره مندی کامل از خدمات اجتماعی است. از اینرو، میتوان به الگوهای مختلف دولت رفاهی اشاره کرد که در کشورهای متفاوت به لحاظ فرهنگی اجرا شده است. همین تنوع را میتوان در میان کشورهای اروپایی نیز مشاهده کرد؛ کشورهایی که به لحاظ شرایط تاریخی، دارای دولتهایی ذاتاً رفاهی بوده اند.
در الگوی لیبرال مهمترین ویژگی این الگو عبارتست از نظام تامین اجتماعی و پرداختهای نقدی اندک به فقرا، نظام بیمهها و بهداشت عمومی با اولویت دادن به کودکان. انگلستان، ایرلند، ایاالت متحده امریکا، کانادا و استرالیا نمونههایی از دولتها با الگوی فوق هستند. اما در الگوی محافظه کار- صنفی گرا مهمترین ویژگی عبارتست از تداوم نقش سنتی خانواده، تحکیم الگوی مرد به عنوان نان آور خانواده، تامین اجتماعی، مستمری بازنشستگی بر اساس پرداختهای ماهانه بخشی توسط بیمه شونده و بخشی توسط کارفرما، ضرورت تعلق داشتن به قشر یا حِرَف خاصی. آلمان، بلژیک، اتریش، لوکزامبورگ و فرانسه نمونه چنین دولتهایی هستند
در الگوی سوسیال دموکرات مهمترین ویژگی عبارتست از جهان گرایی، حقوق اجتماعی برای همه، برابری همگانی. این الگو علاوه بر برقراری نظام گستردهای از ارائه خدمات اجتماعی به طبقات فقیر، گرایش قویای نسبت به تقویت طبقه متوسط جامعه دارد. سوئد، دانمارک، نروژ و فنلاند نمونه چنین دولتهایی هستند.
از یک نظر، مهمترین تفاوت در میان این الگوهای دولت رفاه مربوط به تفاوت در نقش دولت، خانواده و بازار در فراهم کردن حمایتهای درآمدی و خدمات اجتماعی است. به عبارت دیگر، با اینکه در همه دولتهای رفاه، اولویت با سیاستگذاری اجتماعی است، اما در اینکه در هر کدام از کشورها، سه نهاد دولت، خانواده و بازار چه نقشی در تدارک حمایتهای اجتماعی و رفاهی دارند تفاوتهای جدیای میان این کشورها وجود دارد. از نروژ و سوئد تا آلمان و بریتانیا، میتوان ترکیبهای متفاوتی از این سه نهاد مشاهده کرد که به درجات متفاوت، نمونههایی از دولت رفاه اروپایی هستند.
با این حال، دولتهای رفاه در هر ترکیبی از سه نهاد دولت، خانواده و بازار و بر اساس هر الگویی که باشند، تلاش کرده اند تا مجموعه منسجمی از سیاستهای تامین اجتماعی را در کنف حمایت خود قرار دهند.