مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: بخواهیم یا نخواهیم نام صادق قطبزاده گره خورده است با انقلاب اسلامی. اویی که روزگاری یکی از فعالترین افراد در فعالیت ضد پهلوی در خارج از کشور بود؛ از اقداماتی که در راستای پیروزی انقلاب در فرانسه انجام میداد تا رایزنیهایش با مقامات آمریکایی و تا هماهنگکردن اولین مصاحبه بینالمللی بنیانگذار انقلاب و صدالبته او یکی از نزدیکترین افراد به رهبر فقید انقلاب بود تا جایی که در هواپیمایی که به تهران میآمد در کنار امام خمینی نشسته بود و بر پلههای هواپیما هم در کنار ایشان قرار داشت.
قطبزاده پس از انقلاب به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد و در زمان دولت موقت رئیس سازمان صداوسیما و بعد از این مسئولیت، وزیر امور خارجه شد. قطبزاده سودای ریاستجمهوری هم داشت و در سال58 در نخستین انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد که البته نفر آخر شد. شاید بشود این مقطع را آغاز کمرنگ شدن نقش قطبزاده در عالم سیاست دانست. البته که نمیشود مخالفت سرسخت او با تسخیر سفارت آمریکا و نقدهای تند و تیزش به کسانی که در تسخیر سفارت نقش داشتند هم باعث دور شدن او از بدنه حاکمیت شد.
او که در زمان تسخیر سفارت، وزیر امورخارجه بود در یک پیام ویدئویی کمونیستها و موسوی خوئینیها را عامل تسخیر معرفی کرد و گفت شد که آنها انقلاب را تخریب میکنند.
در واقع بعد از تسخیر سفارت، استعفای دولت موقت و در نهایت شکست سنگینی که قطبزاده در انتخابات متحمل شد و البته زاویههایی که با جناح راست پیدا کرده بود، او به شدت سرخرده شده بود.
میانه آبان سال 59 بار دیگر نام صادق قطبزاده خبرساز شد؛ با حضورش در یک مناظره تلویزیونی که از اخبار سراسری شبکه دوم و در برنامهای با عنوان «بحث آزاد» پخش میشد. موضوع برنامه بررسی عملکرد رادیو-تلویزیون بود. قطبزاده در این مناظره به انتقاداتی نسبت به عملکرد رادیو-تلویزیون و حتی انقلاب پرداخت. سخنان او باعث شد تا دستگیر شود و دو روز هم در بازداشت بماند که بعد از دو روز با اعتراضهای برخی نمایندگان مجلس و چهرههای سیاسی آزاد شد. روزنامه کیهان فردای بازداشت قطبزاده نوشت: «به دنبال پخش برنامه میزگرد شب جمعه در شبکه دوم آقایان صادق قطبزاده و مبلغی اسلامی به علت طرح مسائل اختلافانگیز و ایجاد جو تشویش و بدبینی تحت تعقیب قرار گرفتند. به دنبال اعلام این خبر آقای صادق قطبزاده بعدازظهر روز جمعه به حکم لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز و توسط پاسداران دادسرای انقلاب اسلامی اوین دستگیر و به زندان اوین منتقل میشود».
قطبزاده بعد از این دستگیری متوجه میشود که دیگر شرایط سابق را ندارد و به همین دلیل دلیل هم سرخردهتر شده بود و هم منروزیتر. سالها قبل احمد عباسی، داماد سید کاظم شریعتمداری درباره احوالات آن دوره قطبزاده گفته بود: «پس از برکناری قطبزاده از سمتهای رسمی اش در کشور و بعد از این که دیگر خانهنشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده میشد که میخواهد روزنامهای دایر کند. بعد میگفتند که نه پشیمان شده و میخواهد دوستانی جمعآوری کند و در نهادها و سازمانهای مختلف هم حتی رفقایی دارد و پیدا کرده است و آن موقعها صحبت میکردند که میخواهد مثلا یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبهه گیری در برابر جمهوری اسلامی بکند و مخالفتهایی ابراز کند».
در این شرایط میشد پیشبینی کرد که قطبزاده دیگر در عرصه سیاسی فروغ قبل از انقلاب و یکی-دو سال بعد از انقلاب را نخواهد داشت اما سرنوشت برای او شرایطی را رقم زد که هیچکس ذرهای حتی پیشبینیاش را هم نمیکرد.
او در ۱۷ فروردین سال61 به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل بنیانگذار انقلاب بازداشت شد. اتهام قطبزاده این بود که با ریختن مواد منفجره در چاهی در نزدیکی منزل رهبر فقید انقلاب قصد داشته است تا او را ترور کند.
پس از دستگیری قطبزاده در 17 فروردین سال 61 سید حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب وقت، در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، هویت نظامیان همکار قطبزاده را «یکی دو نفر از ارتشیان اخراجی، یک نفر از ارتشیان اخراجی، یک نفر نیز ارتشی شاغل» ذکر کرد. ناطقنوری، وزیر کشور وقت، هم در تبریز از نقش به گفته او «بعضی عوامل نفوذی و باقیماندههای رژیم گذشته در ارتش» در این کودتا سخن گفت و خود قطبزاده هم در جریان دفاعیاتش از دو افسر به نامهای کامبیزی و حبیبزاده یاد کرد.
او در یک گفتوگوی تلویزیونی هم شرکت کرد ضمن پذیرفتن اصل اتهام وارده، نام سید محمدکاظم شریعتمداری را هم به میان آورد. بعد از این اقاریر، شریعتمداری به دلیل آنچه گفته میشد که قرار بود بعد از عملیات کودتا، آن را تأیید کند، از مرجعیت خلع شد. احمد عباسی (داماد شریعتمداری)، جواد مناقبی و مهدی مهدوی هم در این ماجرا بازداشت شدند.
سالها بعد و در دهه 70 نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده در سالهای 57 تا 62 در مقالهای ضمن اشاره به اقدامات قطبزاده بر ضد منافع شوروی در زمان تصدی وزارت امور خارجه مدعی شد که «کشف و جلوگیری از اجرای این توطئه یا همان منحصرا به وسیله حزب توده ایران عملی گردید».
او درباره جزییات این اقدام چنین گفته بود: «ماجرا زمانی آغاز شد که یکی از اعضای حزب ما توانسته بود در دفتر قطبزاده رفت و آمد کند. او به ما گزارش داد که قطبزاده به یاران خود وعده میدهد بهزودی در کشور اوضاع عوض خواهد شد. اما از آنجا که این عضو حزب در مقام و موقعیتی نبود که بتواند از قطبزاده اطلاعات دقیقتری درباره نقشههایش به دست آورد، حزب تصمیم میگیرد که سرهنگ کبیری را که در زمان حکومت پهلوی، معاون فرمانده کل هوانیروز بود و به همین خاطر در میان ضد انقلابیون از اعتبار ویژهای برخوردار بود به قطبزاده نزدیک کند. به علاوه سرهنگ كبیری که پس از آغاز فعالیت حزب، پس از پیروزی انقلاب از اولین افسرانی بود، كه با حزب ارتباط گرفت و توانست نقشههای كودتاییِ چندین گروه را خنثی كند».
کیانوری در ادامه میگوید که قطبزاده نقشه خود را با کبیری در میان گذاشت. به گفته کیانوری، قطبزاده گفته بود: «من در نظر دارم با تدارك دقیق و با كمك دوستانم قدرت را در دست بگیرم و نقشه كارم چنین است: من در شمال خانه محل سكونت امام در جماران، در جایی كه كاملا مشرف به خانه امام است و از آنجا حتی امام در موقع گردش روزانه قابل دیدن است، خانهای را اجاره كردهام و به كمك دوستان چند خمپارهانداز و مقدار كافی مهمات به آنجا خواهم برد و در ساعت مقرر خانه امام را با خاك یكسان خواهیم كرد و در همان زمان خانههای سایر مسئولین درجه اول را با ساكنینش داغان خواهیم كرد و بلافاصله به دستگاه رادیو تلویزیون میروم و اعلام میكنم كه حزب توده در صدد كودتا برآمده و امام و دیگر مسئولان را كشته و مردم را دعوت میكنم كه در همه جا دست بكار شوند و تودهایها را قتلعام كنند. همزمان با این اقدامات اولیه، همه سران حزب توده بازداشت و اعدام شدهاند و به این ترتیب من ناجی جمهوری اسلام شدهام».
در سال 95 محمد مهدی پرتوی، رییس شبکه مخفی حزب توده ایران در سالهای 58 تا 62 در گفتوگویی جزئیات بیشتری را درباره نقش بیژن کبیری و نیز نقش سرهنگ هوشنگ عطاریان در میان گذاشت. به گفته او: «از کبیری خواستم با آقای ریشهری که رییس دادگاه نظامی ارتش بود تماس بگیرد و اطلاعات خود را در اختیار ایشان بگذارد».
خود قطبزاده هم در بازجوییهایش گفته بود: «من یکی از دوستانی را که در آنجا منزلی بغل منزل امام داشت معرفی کردم. اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم گفتند این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه و یکی هم احیانا با انفجار از داخل منزل امام».
قطب زاده در پاسخ به این پرسش که چگونه میخواستید مواد منفجره را به جماران ببرید، گفت: «صحبت از این شد که می شود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آنجا برده شود. این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت: من متعهد میشوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولا به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است».
محمد ریشهری قاضی دادگاه قطبزاده در کتاب خاطراتش میگوید که از مدتها پیش قطبزاده تحتنظر بود. او مینویسد: «جریان آقای قطب زاده در اطلاعات سپاه پیگیری می شد و دادگاه انقلاب ارتش، به دلیل اینکه موضوع آن براندازی بود و با تعدادی از نظامیان نیز به گونهای ارتباط داشت، احکام مورد نیاز اطلاعات سپاه برای پیگیری این موضوع را در اختیار آنان قرار میداد. در پی تعقیب و مراقبت از آقای قطبزاده و فعالیبهای اطلاعاتی که حدود یک سال و نیم طول کشید مشخص شد که وی درصدد ایجاد یک جریان براندازی است».
در نهایت صادق قطبزاده در 24 شهریور سال 61 به حکم محمد محمدی ریشهری در زندان اوین تهران اعدام شد. پیکر او در قبرستان ابن باویه تهران در کنار قبر پدرش خاک شد. مادر او هم چند سال بعد از اعدامش فوت شد. اجازه نصب سنگ قبر بر مزار قطبزاده داده نشد و قبر او تنها با دو موزائیک با رنگ کمی متفاوت، بین مادر و پدرش قرار گرفته است.