سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال ۹۷ منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاههای کوروش و بانک صنعت و معدن است. «انتخاب» روزانه ساعت ۶ عصر، بخشهایی از این کتاب هیجان انگیز را منتشر میکند.
برای خرید زمین کارخانه به سراغ حبیب الله القانیان رفتم؛ عدهای از افراد فنی هم از طرف کارخانه مرسدس بنز مأمور تهیه نقشههای اجرایی ساخت کارخانهٔ ما در ایران شدند آنها باید مشخصات ماشین آلات موردنیاز را هم به ما میدادند که قبلاً علامیر آنها را قیمتگذاری کرده بود. ضمناً آنها اطلاعاتی درباره چگونگی ماشین آلات مورد نیاز به دست آورده و سفارشهای لازم را به کارخانجات مختلف داده بودند.
پس از انجام این امور، برای ساخت کارخانه عازم ایران شدند بعد از مطالعات لازم زمینی به مساحت ۸۵ هزار متر مربع در کیلومتر ۱۸ جاده کرج از القانیان از قرار متر مربعی شش تومان به نسیه خریدیم. در حاشیه باید اعتراف کنم باعث خجالت است که چکی که بابت بیعانه برای خرید زمین دادم مدت دار بود زیرا آنچه در دست داشتم سفته مشتریانم بود که به آنها جنس نسیه فروخته بودم و بانکها به مدت سه ماه آن را تنزیل میکردند و بقیه به صورت وصولی در بانکها یا صندوق شرکت موجود بود حداقل تا روز افتتاح کارخانه مبلغ پنج میلیون تومان پول نقد لازم بود ولی با در نظر گرفتن اعتبارات هرمس اشکال زیادی از این بابت نداشتم اولین اتوبوس آزمایشی که از کارخانه درآمد به مقصد مشهد راه افتاد در داخل اتوبوس بیش از سه تُن کیسهٔ شن گذاشته بودیم و اتوبوس را همراه عده زیادی از مهندسان ایرانی و آلمانی راهی. کردیم کیسههای شن برای آن بود که عدهای اتاق ساز که اتاقهای چوبی برای اتوبوسها میساختند در شهرها شایعه کرده بودند که اتاقهای فلزی در جادههای ایران که هنوز اسفالت نشده و شوسه بودند میشکنند موقعی که نمایندگی اتوبوسهای مرسدس بنز را برای ایران گرفتم و قصد داشتم زمین برای کارخانه بخرم بیشتر از پانزده کارخانه ساخت اتاق اتوبوس در تهران مشغول به کار بودند که ۹۵ درصد از آنها شاسیهای مورد نیاز را از شرکت ما میخریدند و میدانستند در صورت به کارأفتادن کارخانه ما کار آنها کساد می شود.
رؤسا و صاحبان این پانزده کارخانه را شبی به خانه دعوت کردم و برنامۀ کار و گرفتن نمایندگی از مرسدس و ساختن اتاقهای فلزی برای اتوبوس را برای آنها شرح دادم و منافع این کار را به تک تکشان توضیح دادم. سپس پیشنهاد کردم نتیجه تمام تحقیقات و امکانات به دست آمده را به رایگان در اختیارشان بگذاریم و متفقاً شرکتی تشکیل دهیم که چهل درصدش برای ایران ناسیونال و شصت درصدش برای آنها باشد. حاضر شدم نصف شصت درصد سرمایهای را که باید میپرداختند بهشان قرض بدهم.
از شنیدن حرفهای من همه هورا کشیدند و ممنون شدند. دو نفر از آن افراد را برای مسئولیتهای مالی انتخاب کردیم و قرار شد هرکدام هزار تومان برای هزینههای اولیه به نمایندگانی که تعیین کرده بودند بپردازند. سه روز معطل شدم هیچکدام یک شاهی هم پول نداد و هرکدام عذری آورد البته خدا با من بود که حاضر نشدند و الا کارکردن با آن افراد موجب دردسر بزرگی میشد. این کار از نظر آنها اتمام حجت بود. بعدها همه بی نهایت از کارشان ناراحت شدند. عده زیادی از آن افراد هنوز در قید حیاتاند و خود شاهد مدعایم هستند. مسلماً هیچکس باور نمیکرد در آن شرایط در ایران امکان ساختن اتاق اتوبوس فراهم باشد.
برای تهیه آب مورد نیاز کارخانجات صنعتی ایران ناسیونال چاهی در مرتفعترین مکان حفر شد که متأسفانه آب آن شور و تلخ بود پس از آن چاهی در کم ارتفاعترین نقطه زمین حفر شد و به آب شیرین رسیدیم. این اتفاق را به فال نیک گرفتیم و کار ساختمان را با همان آب شروع، کردیم چون برنامه ما این بود که تا اواخر تابستان اولین اتاق اتوبوس را به بازار بفرستیم. شخصی به نام مهندس راسخی خرپاهای اصلی را میساخت و این کار مشکلی بود چون هنوز در ایران سالنی که بیشتر از بیست متر عرض داشته باشد بدون پایه ساخته نشده بود عرض سالن اصلی ۲۴ متر بود و برای بالابردن خرپاهای سنگین چندین جرثقیل و دقت فراوان لازم بود با وجود تمام دقتها و محاسبات یک روز که برای سرکشی رفته بودم یکی از خرپاها که چندین تن وزن داشت از ارتفاع دهمتری افتاد و یکی از کارگران را سخت مجروح کرد اما به هر ترتیبی بود سالن را ساختیم و درحال نصب بعضی از ماشین آلات بودیم که مهندس راسخی ادعا کرد میتواند ماشین تراش و ماشین قطع کن ورقهٔ آهن و ماشین خمکن را در ایران بسازد.
مبلغی سرمایه در اختیار او گذاشتم و محلی در کارخانه به او دادم که این ماشینها را بسازد. روزی علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد برای بازدید از ساختمان آمد و از پیشرفت سریع کارها خیلی خوشحال شد. راسخی به ایشان گفت برای ساختن کارخانه سرمایهگذاری از خیامی است و کارهای فنی آن را من انجام میدهم این ادعا بسیار مغرضانه و بیجا بود، چون او کوچکترین کاری غیر از ساختن خرپاها نکرده بود از طرز کارکردن راسخی روی ماشین آلاتی که قرار بود بسازد معلوم بود ادعای بیخودی کرده و جز تلف کردن سرمایه و وقت نمیتواند کاری انجام دهد.
نظارت بر کارهای مالی و خرید ماشین آلات و سفارشهای خارجی و فروش شاسیها و لوازم یدکی خیلی از وقت روزانه مرا میگرفت. به قول معروف یک پایم در ایران بود و یکی در خارج ترخیص ماشین آلات از گمرک و روبه راه کردن پول برای کارهایی که حداقل ده میلیون تومان وجه نقد لازم داشتند از جمله دردسرهایم بود در حالی که من بیشتر از پنج میلیون تومان آن هم به شکل سفتههای مدت دار نداشتم و سخت در مضیقه پول کارهای نصب ماشین آلات به اتمام رسیده بود و شروع کرده بودیم به ساختن اتاقهای اتوبوس، انجام این کار یک نفر سرپرست دلسوز و وارد به کار میخواست که کارها را از نظر مرغوبیت کنترل کند.